تبعید عشق

دل از خیال خالیست و جان از شکوه دوست ....

تبعید عشق

دل از خیال خالیست و جان از شکوه دوست ....

خواستنی است خیال ، بافتنی است حیات .... و عجیب از این خلق که ندانسته چه میبافند و ندانسته چه میخواهند ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب
۲۵
دی
Evening

Before this bitter evening
This fall, full of pain
This vortex of solitude
The slough of despair
I thought like this
Without you the world
Alas's cell
All chains of disdain
But now I see
Without you reality absurd
Without you, meaning empty
The heart's hand is musty
In this lagoon Without spirit
need a move
by the look of love



By Eghbal Sohrabi
see another Poems :
Eghbal Sohrabi

  • تبعیدی
۲۵
دی
پیش از این غروب تلخ
این سقوط پردرد
در این گرداب تنهایی
این لجنزار نومیدی
این چنان میدیدم
که جهانی بی تو
همه سلول افسوس
همه زنجیر تحقیر است
ولی اینک میبینم
بی تو هستی هیچ
بی تو معنا خالی
دست دل پوسیدست
در این مرداب بی روح
لغزشی میخواهد

به نگاهی از دوست...


  • تبعیدی
۰۹
دی
گر برود از دل من یاد دوست

وای به من گر دگری جای اوست

غصه من دلبرم از دوریت

روز فزون بوده و این خود نکوست


  • تبعیدی
۰۲
دی
بر پری از سرشت سنگ

سنگی از عشق،قلبی از فکر

ذهنی از سکوت و تنهایی و غم

در گذر دقیقه ها ، ثانیه ها

خاطره ها ، دغدغه ها

قلمم ،دلم ، نگارد

همه اندوه ترا

  • تبعیدی
۰۱
دی

همه در چون و چرا،
پشت یک هیچستان
رفت از خاطره ها
چه شد آن کودک بی تاب،
که دلش وقت طلوع،
مثل خورشیدِ قشنگ،
عاری از دشمنیِ باغچه بود؟!
آنکه مغرورتر از این خورشید،
رو به سمت دریا،
جاری و غافل بود، از کویر سر راه
کودکی .....
ای همه حسرت فریاد زدن، یادت هست ؟!
آنهمه آرزوی صبح بلوغ، در دل شبها
 را ؟!
هیچ کس با تو نگفت
که بزرگی این است
که بزرگی یعنی:
رنگ پروانه تمام!
طرح رویا تعطیل!
عشق ممنوع ، پرواز قدغن

                                     کودکی ...                                    

ای تب ابهام و هراس ، از دل فرداها
یادت هست ؟!
آنهمه دلهره
 را
در دل تاریکی ؟!
هیچکس با تو نگفت
که بزرگی این است
که بزرگی یعنی:
ترس از سایه خنجر یار
در دل یک شب تار
ترس تنها شدن و تنهایی

برای ادامه شعر به  .. ادامه مطلب .. مراجعه نمایید

  • تبعیدی
۳۰
آذر
من نه برای دانه ات
بلکه به شوق دیدنت
پای نهاده ام به دام
تاکه شوم اسیر تو
لیک به روی مهوشت
هوش دهم ، هوس به خاک
ز اشک تو وضو دهم
تا بنگرم نگاه پاک

  • تبعیدی
۳۰
آذر
ای "خود" بیچاره ی من

به دست باد که داد روح عریان دلت را؟؟

روی این پرچم آلوده به خاک

قسمت ؟؟؟

تقدیر ؟؟

آه "من" و "خود" بیگانه...

که کنون خفته در این جامه خواب

چشم نمناک کجاست؟؟

که به اشکی از دوست

ببرد خواب دلم

دل بگیرد از باد


  • تبعیدی
۲۱
آذر
شعر!
قالب اسرار دلِ ماست
دل!
حافظِ اسرار خُداست...
و خدا !
لحظه ی آرامش هَستیست...
وتو؟؟
مَعنای خدایی ، خدا . . .

  • تبعیدی
۱۱
آبان
امشب چه شب پر دردی بود
غم هجران رخنه در عمق دلم کرد
لرزش تارٍ سه تار دگر آرام نمیگرداند
آشفته بازار دلم را
نام تو گه گاهی لبخند پر از غمی بر لبم می آرد
جه سکوت تلخی
اشک شور و یاد شیرین تو  {یاد شیرینت}
باز دلم کاش کاش ...

تقدیم به تنها انسانی که حرفهای دلم را به سادگی و بااطمینان اینکه تنها در دل او میماند ، به راحتی بیان نموده ام. زندگیش همه پر نور

تقدیم به تو ، روحت سرشار زندگی باد و آن جهانت سراسر مهر خداوند

  • تبعیدی
۱۱
آبان
آه ! چه رویایی ، که شیرین بود . . .
کاش چشم هایم نمیرفت به خواب . . .
که کنون به حسرت یک لحظه ی رویا باشم . ..
وای چه تلخ است کنون !
یادگاری همه اش یک لبخند...
که در آن آشکارا غم پیدا ، پنهان . . .
آه !
نفرین خدا بر این منطق بیداری ها . . .

  • تبعیدی
۱۱
آبان
خنده هایم پری نداشت
گریه هام بالی از جنس زمان
که هر از گاهی
میرفتند به دور دست ها
ولی دوش ،گشت وارون
خنده که رفت . . .
پرشکست،
گریه در آغوشم نشست

  • تبعیدی
۰۸
آبان
من کجا لایق عشق تو بدم
که زمن جان و تنم می خواهی
برو بر در همان آدم زن
سحروشب سر از او میتابی
بار الاها که در این قلب حقیر
بجز از شرک و ریا کی یابی
در سخن گرچه زتو دَم بزنم
نکند آن دل و این همراهی
نیست هرکس که سخن زیبا بود
در درونش دل حافظ یابی
سخن آخرش این است بیدار
از تو خواهد قفسش بشکافی

  • تبعیدی
۱۱
مهر
من غرق خونم ، غرق در تنهایی
دستگیری نیست . . .
نه بادی میوَزد از غرب
نه خورشیدی  و مهتابی
تو باز آی ،تو ، یار دیرینم
خدا را بس بزرگی ، رحمت و عشق است
به بارانش کند شاید
بذر خشکیدهء دل را
رویشی از نو ،
ولی یادت بماند ، چتر تنهاییت بدوری نه . .

  • تبعیدی
۱۱
مهر
در گذرگاه دلم یک لحظه نهادی گامی
حیف و صد حیف نماندست بجز از نامی
دل من چون پل راهت ،بشکستی و برفتی
بیخبر از من در مانده ،دگر نیامد آهی

  • تبعیدی
۱۱
مهر
دل من بس تنگ است
آسمان تاریک است
ابری از جنس سکوت روی سقف سینه ام
تو کجایی امشب؟
ناگهان آمدی و دل به یغما بردی
آرزویم همه شبها شادی ، همه عمرت پر نور
تا طلوعی دیگر منتظر میمانم . . .

تقدیم به همه انسانهایی که اندوهشان برای خودخواهی نیست...

  • تبعیدی
۰۸
مرداد
First Step Of my Story (How I get to known Al-Qaeda and How I finally exit this group ) :
Part 1:
In the past , when I was just about 17 , I was in a high school in Kurdistan , I had a close friend , which I don't like to tell his name.
I didn't know more about religious , although I was a Muslim , but what I know about Islam is just what I see which people around me did.
Even I didn't know what exactly Friday Prayer and its ceremony is.
One day my close friend which I want to Name him "Mehran" , told me something about Islam , I heard "Hadis" for first time, and what I mind about that word is Just a simple word and not anymore.
After about two week Mehran asked me to going to Friday Prayer.
Because hi is my close friend so I can't refuse his request, and that's not a bad request in an Islamic View.
We went and I ask him to tell me how to do this rite .
The prayer started and as Mehran told me we do "2 Rakat" of Friday afternoon Prayer and instead of the second "2 Rakat" of that we should listen to imam sermon and don't say any word till it end up.
I did that and I listened about Humanity , about Very good behavior and Mankind , about manhood , courage , dedication , self-devotion and many more good Human nature.
So I liked what The imam sayed, and in the next week we come again . I like what the imam sayed because those word was so close to human heart , to a human feeling , and everyone like to hear such words, which make you remember that you are a human , and make you remember you have cost , you are more than what you guess , and told you that you should be better.
Who is here who don't like such words and who is here which don't like to be better that what is ???
So as a human I like those words, and if you was instead of me I promised you that you will come back and listen again to those words , because you are also a human and like this full of kind words, this nice and real words about human and humanity...

In the next chapter I will write more about what happen in those years and how I fall in this deep and full of amazing wizard of words  
I hope you like this and I hope this word save someone else to be killed of killing humans ...

Share It If you like

07 July 2014
  • تبعیدی
۲۳
ارديبهشت

2.  توانایی خرید آزاد برای تجارت تحت شبکه ای

بسیاری از تجارت الکترونیکی خرید و فروش راه حل های در حال اجرا هستند امروز ، و تعداد زیادی از سرویس دهنده تجاری بازرگان در دسترس است. این سیستم در حال حاضر ارائه بسیاری از قابلیت های اساسی مورد نیاز B2B تجارت الکترونیک ، به عنوان مثال فروشگاه ، سبد خرید و سفارش خرید پشتیبانی آهنگسازی است. هیچ دلیلی برای ساختن راه حل های سبک کمربند ورزشی از ابتدا وجود دارد.

این مقاله توسعه کمربند ورزشی منجر به آی بی ام را تاجر سرور Net.Commerce است تا بتوان آن را از خدمت به عنوان قادر به کمربند ورزشی - فروش فعال (بازرگان) سرور ، و همچنین به عنوان کمربند ورزشی - خرید سرور را فعال کنید. فرمت طراحی شده ما این است که به عنوان افزودنی در اجزاء است که می تواند پس از پایه سیستم Net.Commerce نصب شده است به بالا و در حال اجراست. تلاش ما باید برخی از نور ریخته به چگونه های موجود راه حل های تجارت الکترونیک آماده کمربند ورزشی. ما در کمربند ورزشی فروش سرور (کمربند ورزشی / فروش) در بقیه مقاله تمرکز ، و سپس خلاصه ای از کمربند ورزشی خرید سرور (کمربند ورزشی / خرید).

برای بقیه مطالب به ادامه مطلب رجوع نمایید

  • تبعیدی
۲۱
ارديبهشت

. معرفی

اینترنت بر اساس تجارت الکترونیکی (تجارت الکترونیکی) است شکوفایی ، اما بیشتر در کسب و کار و غیره به مصرف کننده (B2C) جهان مانند موسیقی ، کتاب فروش فقدان استانداردهای پذیرفته شده است و مانع موفقیت در ترویج کسب و کار به کسب و کار (B2B) راه حل های تجارت الکترونیک می باشد. ون راه حل های مبتنی بر ویراست فقط دسترسی به سازمان های بزرگ به علت عامل هزینه. خریداران شرکت ها و تامین کنندگان ، کوچک و بزرگ ، به دنبال راه حل های مبتنی بر اینترنت را به ساده کردن روش های تهیه و به منظور کاهش هزینه های برقراری رابطه تجاری و معاملات تجاری. مطالبات چنین مطرح بعضی از چالش های اصلی در موضوع اعتماد مانند زیرساخت در اینترنت ، استانداردها و درون operability و غیره را باز خرید در اینترنت (کمربند ورزشی) امیدوار کننده استاندارد در حال ظهور در دیدار برخی از این چالش ها می باشد.

به ادامه مطلب رجوع نمایید

  • تبعیدی
۱۹
مرداد
مرا رها کرده ای و به حرفهایم گوش فرا نمیدهی ؟

می اندیشی برای چه آنهمه از خود برایت گفته ام ؟

تنها برای آن بود که درک کنی ترا دوست دارم.

اما اینک که قصد سفر کردی

و میخواهی مرا ترک کنی

لحظه ای صبر کن شاید ...

اما نه شایدی در کار نیست

چون آنکسی که عشق من است تصیم به ترک من کرده است

برو خداوند همراهت باد

و اشکهایم که در دعا بری تو بر روی زمین که از عشق چیزی را درک نمیکند میریزد.....

  • تبعیدی
۰۵
مرداد

دانلود نمونه سوالات آیین نامه راهنمایی و رانندگی

قیمت: 4,000 تومان

دانلود سوالات آزمون راهنمایی و رانندگی (تمامی سوالات)

نمونه سوالات آیین نامه راهنمایی و رانندگی
مجموعه ای کامل از سوالات آزمون آئین نامه راهنمایی و رانندگی
شما با تسلط به این مجموعه دیگر نیازی به مطالعه منابع دیگر ندارید.
بیش از 500 سوال به همراه جواب
با مطالعه این مجموعه می توانید با آمادگی کامل در آزمون آیین نامه راهنمایی و رانندگی شرکت کنید.
در این مجموعه تمامی سوالات آزمون آیین نامه راهنمایی و رانندگی گنجانده شده است.
فرمت فایل: PDF
تعداد صفحات: 170

دانلود نمونه سوالات آئین نامه راهنمایی و رانندگی
  • تبعیدی
۱۹
فروردين

شراب آب

گفتم: که چیست فرق میان شراب و آب ؟؟
کاین یک کند خنک دل و آن یک کند کباب !!

گفتا: که آب خنده ی عشق است درسرشک
لیکن شراب نقش سرشک است در سراب...

خــــــــــــــــــــــــدا

یک روز که مرده بودم اندر خود زیست ...
گفتم به خدا ، که این خدا ، در خود کیست ؟؟؟
گفتا که در آن خود ی که سرمایه ی هست ،
در سنگر عشق ، جوید اندر خود نیست....

کارو

  • تبعیدی
۱۹
فروردين
وصیت نامه کارو

خدا حافظ .. خدا حافظ ای عشقهای سر گردان .. ای سایه های زندگی از یاد رفته ی در بدرم !
خدا حافظ ... ای خاطرات گذشته :ای خاکستر آتش آرزوهای دل مادر مرده ی بی پدرم.....

خدا حافظ ... من رفتم ! ...

حتی تصورش امکان نا پذیر است !... در بیست وهشت سالگی، بدون احساس کوچکترین نا سلا متی

انتظار مرگ بلا فاصله کشیدن!...

باور کنید با شما هستم شما ای کسانی که سعادت بشری را در سیاه چال جهل و بی خبری زنجیر کرده اید باور کنید ، من با سالهایی که طبیعت به من داده است، بیست و هشت ساله ام .. اما برطبق سالهایی که گرسنگی و

  • تبعیدی
۱۹
فروردين

پریشانی

از بس کف دست بر جبین کوبیدم
تا بگذر ازسرم ، پریشانی من
نقش کف دست من! محو شد ، ریخت به هم
شد چین و شکن ، به روی پیشانی من....!!

نام شب

من اشک سکوت مرده در فریادم
داد ی سر و پاشکسته ، در بی دادم
اینها همه هیچ ... ای خدای شب عشق
نام شب عشق را که برد از یادم ؟

باران

ببار ای نم نم باران زمین خشک را تر کن

  • تبعیدی
۱۹
فروردين
*حاجی فیروز*

ای کسانی که در این کشمکش عید سعید
سر خوش و می زده با روی سپید
غرق در شوکت و در مکنت و بد مستی پول
به سیاهی شب بخت بدم می خندید
می نپرسید چرا؟
از چه این هموطن لخت به این صورت زشت
رو سیه ساخته و کو به کو افتاده به راه
آری ای هموطنان
سرگذشتیست مرا تیره در این روی سیاه

لحظه ای محض خدا خویش فراموش کنید
غم پنهانی من گوش کنید

  • تبعیدی
۱۹
فروردين
آثار شب زفاف

من زاده ی شهوت شبی چرکینم ...
در مذهب عشق ، کافری بی دینم ...
آثار شب زفاف کامی است پلید ...
خونی که فسرده در دل خونینم...!!

گوش کن،ای خواننده ی نا شناس

 که روحم سپاسگزار لطفی است که دورادور با خواندن
سر گذشت بی سر نوشتم زیر پای قلب من میریزی
گوش کن من هنوز آنقدر عاجز نشده ام که دروغ بگویم
اگر خدای نکرده روزی کسی ،نفسی،هوسی،مجبورم کرد
دروغ بگویم،من با کلی افتخار و بدون تردید علی رغم
فردا های بی پدر سه فرزندی که دارم،سینه پیش و پیشانی فراخ
میروم،میدانید کجا؟
زیر سنگ
من سالها روی سنگها خوابیده ام،به پاس لطف سنگها،آن روز از
سنگها خواهم خواست که تا ابد به روی من بخوابند.............
 
کارو

شیشه و سنگ

او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ
وقتی که فشردمش به آغوشم تنگ
لرزید دلش ، شکست و نالید که : آخ ....
ای شیشه چه می کنی تو در بستر سنگ ؟

 

  • تبعیدی
۱۹
فروردين
هذیان یک مسلول

همره باد از نشیب و فراز کوهساران
از سکوت شاخه های سرفراز بیشه زاران
از خروش نغمه سوز و ناله ساز آبشاران
از زمین ، از آسمان ، از ابر و مه ، از باد و باران
از مزار بیکسی گمگشته در موج مزاران
می خراشد قلب صاحب مرده ای را سوز سازی
سازنه ، دردی ، فغانی ، ناله ای ،‌اشک نیازی
مرغ حیران گشته ای در دامن شب می زند پر
می زند پر بر در و دیوار ظلمت می زند سر
ناله می پیچد به دامان سکوت مرگ گستر
این منم ! فرزند مسلول تو ... مادر، باز کن در
باز کن در باز کن ... تا ببینمت یکبار دیگر
چرخ گردون از آسمان کوبیده اینسان بر زمینم
آسمان قبر هزاران ناله ، کنده بر جبینم

  • تبعیدی
۱۹
فروردين

سرشک

پرسیدم از سرشک ، که سرچشمه ات کجاست ؟
نالید و گفت : سر کجا و چشمه از کجاست ؟
لبخند لب ندیده ی قلبم که پیش عشق
هر وقت دم زخنده زدم ، گفت : نابجاست

آهنگی در سکوت

بپیچ ای تازیانه ! خرد کن ، بشکن ستون استخوانم را
به تاریکی تبه کن ، سایه ی ظلمت
بسوزان میله های آتش بیداد این دوران پر محنت
فروغ شب فروز دیدگانم را
لگدمال ستم کن ، خوار کن ، نابود کن
در تیره چال مرگ دهشتزا
امید ناله سوز نغمه خوانم را
به تیر آشیانسوز اجانب تار کن ، پاشیده کن از هم
پریشان کن ، بسوزان ، در به در کن آشیانم را
بخون آغشته کن ، سرگشته کن در بیکران این شب تاریک وحشتزا
ستمکش روح آسیمه ، سر افسرده جانم را
به دریای فلاکت غرق کن ، آواره کن ، دیوانه ی وحشی
ز ساحل دور و سرگردان و تنها
کشتی امواج کوب آرزوی بیکرانم را
با وجود این همه زجر و شقاوتهای بنیان کن
که می سوزاند اینسان استخوان های من و هم میهنانم را
طنین افکن سرود فتح بی چون و چرای کاررا
سر می دهم پیگیر و بی پروا ! و در فردای انسانی
بر اوج قدرت انسان زحمتکش
به دست پینه بسته ، میفزارم پرچم پرافتخار آرمانم را

سوز و ساز

یک بحر ... سرشک بودم و عمری سوز
افسرده و پیر می شدم روز به روز
با خیل گرسنگان چو همرزم شدم
سوزم : همه ساز گشت و شامم همه روز

 

  • تبعیدی
۰۷
فروردين
خدایا کفر نمی گویم،

 پریشانم،

چه می خواهی تو از جانم،

 مرا بی آنکه خود خواهم اسیر زندگی کردی،

خداوندا تو مسئولی،

خداوندا تو می دانی که انسان بودن و ماندن در این دنیا چه دشوار است،

چه رنجی می کشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار است...

منبع : http://hoolia74.blogfa.com/

 

  • تبعیدی
۲۱
اسفند

Humans Life


when the believe is just alive...

when human going unknown....

then God is die.

when life isn't for mine...

when black poor and reach white...

then who alive.

when every one sleep till die...

  • تبعیدی
۲۳
خرداد
این کتاب توسط نشردانش ایران ( مترجم :امیرصادقی بابلان نویسنده : میریام استاپرد )به چاپ رسیده است که در سالهای اخیر بدفعات چاپ شده است . چگونه می توانم به بهترین وجه به کودکم کمک کنم ؟ این کتاب برای پدران ومادرانی نوشته شده است که کودک نوزاد تا قبل از سن مدرسه دارند، یعنی حساسترین دوره برای یادگیری همه کودکان تیز هوشند اگر... به شما نشان می دهد که چگونه تواناییهای کودک خود را ارزیابی کنید مهارتهایی را که کودکان باید کسب کنند توضیح می دهد و تشریح می کند که چگونه می توانید به کودکانتان کمک کنید تا استعدادهای او کاملا شکوفا شود. کتاب به شما می آموزد چه بازیها و فعالیتهایی را با کودکانتان انجام دهید تا حس کنجکاوی آزمایشگری و مهارت در او تقویت شود این کتاب ثابت می کند که یادگیری می تواند شکل سرگرمی داشته باشد وهر پدر و مادری می تواند یک مربی خوب برای کودکش باشد. چگونه می توانم به بهترین وجه به کودکم کمک کنم ؟ این کتاب برای پدران ومادرانی نوشته شده است که کودک نوزاد تا قبل از سن مدرسه دارند، یعنی حساسترین دوره برای یادگیری همه کودکان تیز هوشند اگر... به شما نشان می دهد که چگونه تواناییهای کودک خود را ارزیابی کنید مهارتهایی را که کودکان باید کسب کنند توضیح می دهد و تشریح می کند که چگونه می توانید به کودکانتان کمک کنید تا استعدادهای او کاملا شکوفا شود. کتاب به شما می آموزد چه بازیها و فعالیتهایی را با کودکانتان انجام دهید تا حس کنجکاوی آزمایشگری و مهارت در او تقویت شود این کتاب ثابت می کند که یادگیری می تواند شکل سرگرمی داشته باشد وهر پدر و مادری می تواند یک مربی خوب برای کودکش باشد.
  • تبعیدی
۲۵
مرداد

در دریای بی کران عشق تو شناکنان می خواهم به ساحل برسم و غافل از اینکه این همان ساحل بدبختی و جهالت است ...

پس مرا در دریای خود غرق گردان و نگذار به ساحل راهیابم ...

بیا صفحات دفتر مرا ورق بزن و در آغوش زیبای افکارم مرا از ساحل دور گردان

با تشکر

فردای ‌‌انسانها

 

  • تبعیدی
۰۷
خرداد

 

خدا را باید دیدخدا را باید دیدخدا را باید دیدخدا را باید دیدخدا را باید دیدخدا را باید دید 

وقتی خداوند شما را به لبه پرتگاهی هدایت کرد،

 کاملا به او اعتماد کنید.

 چون یکی از این دو اتفاق

 خواهد افتاد:

 او شما را می‌گیرد اگر بیفتید

 یا اینکه

یادتان می‌دهد چگونه پرواز کنید

خدایی که در این نزدیکی هاست 

خدایی که در این نزدیکی هاست 

۱۹
بهمن

سلام

محبت عشق را به یغما میبرد

خداحافظ....

خداحافظ همین حالا.. همین حالا که من تنهام ..

خداحافظ به شرطی که بفهمی تر شده چشمام .. .

خداحافظ کمی غمگین به یاد اون همه تردید ... به یاد آسمونی که منو از چشم تو میدید...

اگه گفتم خداحافظ نه اینکه رفتنت سادست ... نه اینکه می شه باور کرد دوباره آخر جاده ست

خداحافظ واسه اینکه نبندی دل به رویاها... بدونی بی تو و باتو همینه رسم این دنیا ...

من از قصه ی سرنوشتم نمیتر سم

خداحافظ ....خداحافظ....همین حالا ....خداحافظ

ستاره چین

  • تبعیدی
۱۸
شهریور

 

وقتی تو نیستی ، نه هست های ما چونان که بایدند ، نه بایدها . مثل همیشه آخر حرفم ، حرف آخرم را با بغض می خورم .
عمری ست لبخند های لاغر خود را در دل ذخیره می کنم ؛ باشد برای روز مبادا .

 اما در صفحه های تقویم روزی به نام روز مبادا نیست .

آن روز هر چه باشد روزی شبیه دیروز ، روزی شبیه فردا ، روزی درست مثل همین روزهای ماست .

 اما کسی چه می داند ، شاید امروز نیز روز مبادا باشد .
وقتی تو نیستی ، نه هست های ما چونان که بایدند ، نه بایدها . هر روز بی تو روز مباداست .

آیینه ها در چشم ما چه جاذبه ای دارند . آیینه ها دعوت دیدارند .

 دیدارهای کوتاه ، از پشت هفت دیوار . دیوارهای صاف ، دیوارهای شیشه ای شفاف ؛ دیوارهای تو ، دیوارهای من .

دیوارهای فاصله بسیارند  .
آه دیوارهای تو همه آیینه اند ؛ آیینه های من همه دیوارند .

hala man ye arezoo daram to sineh ,  ke 2bareh cheshmeh man toro bebineh

انتظار ، گم کردن توست ، غربت غم دوری تو ، اضطراب درد بی تو ماندن و غم ، داغ بی تو زیستن .

    و من ِ منتظر در غربت ، زانو شکسته ام و با اضطرابی کماکان در جستجوی مرهمی برای غمم میگردم .
 
 
۳۰
مرداد
تو ز دیار من آ مدی..... سکوت جانم به هم زدی....به دل ریشم تو چنگ زدی.....

خدای من سلام...

همیشه در انتهای همه ی نوشتهام صدایی رو با سکوت فریاد می زدم... فریادی رو

نگاه ...نگاهی رو خواهش و خواهشی رو آرزو... همه ی آرزوم شنیدن صدای تو بود..

و همه ی فریادم برای یافتن جاهایی بودکه تو سکوت کرده بودی...

شاید در نهایت آرامشی که بخشیدی بخوام بی صبرانه از بی قراری هام بگم :

dige taghatam tamumeh

 

" ای خدا قسم به عشق و به همین حال پریشون...به وفای عاشقون و به صفای چشم گریون....ای خدا قسم

 به رازم که ازت نمونده پنهون...به تموم اشک چشمام به همین شام غریبون...روزگارمون خزون شد ...

عشقمون فدای عشق دیگرون شد .. ما که هستیم و نمردیم پس چرا عشق و به دیگرون سپردیم.... "

      اما بازم نمیشه همه چیز رو بگم...و.. بازم آرزو میکنم.... آرزو.... آرزو...

                                                        ستاره چین آسمان عشقت:سودا

۰۴
مرداد
تنها ی من سلام

تقدیم به او که حتی دوریش حس زندگی می بخشد،کسی که تپشهای قلبش فاصله ها را

در هم می نورد و اوج زندگی را قلم می زند.

.کسی که کلامش اهورائی است و سکوت تلخش از مهری شگرف خبر می دهد

نگاهش به فروغ خداوندی شبیه است و نجابتش از خورشید سر چشمه می گیرد.

باز از تو می نویسم،توئی که چراغ زندگی را روشن نمودی و در قعر نا امیدی-

اوج صفا را معنی کردی.

من از تو می گویم:

از نیلوفر وحشی،زنبق های وحشی،یاس کبود،اطلسیهای سفید،

از تو غریب آشنا،از سینه ای چاک ،عشقی آتشین و پاک.

نگو که با یاس های صورتی نسبتی نداری،با اقاقی ها همسایه نبودی و با آوای-

نم باران بر کویر حسرت دلم نباریدی و با دم مسیحائی بر کالبد بی روحم ندمیدی.

ای مقدس،ای دریائی،آبی بیکران وفا،در قله،ای مغرور سر فراز...

من زیباترین کلماتم را در گلدانی کاشته ام،هر شب با احساسم آبیاری می کنم و-

منتظرم تو بر گردی تا با هزارو یک عشق تقدیمت کنم،پاک وبی ریا،ساده ولی زیبا

                  پس بیادم باش و فراموشم مکن......

                


http://lovemavara.persiangig.com/image/love%20mavara.JPG

   گاهی  مقدمه  از  اصل مطلبم  مهمتر میشه... گاهی مقدمه عشق  همون اصل مطلب  میشه!!! بعضی روزها میخوام سکوت کنم تا حرف بزنم... تو دورترین تنهای نزدیک منی... تو صدای سکوت منی..

      تو همون نقش بر آب سودای  منی... آره...ببین!!؟!  تو خط زیبای دوست دارم روی  زلالی وجود منی .... بازم میخوام بخونمش!!!

         بزار تو این آب گل آلود... عاشقانه زلال بمونم.

         حرفهام صدا اگه نیست سکوت که هست!؟ مگه نه؟

         شعری با ارزش اگه نیست بی ارزش که هست؟! نگه نه؟

          صدا ی با ارزش  من  بی ارزش ترین سکوتم را ببخش.

          منتظرم تو بر گردی تا با هزارو یک عشق تقدیمت کنم،پاک وبی ریا،ساده ولی زیبا


                                   بیادم باش و فراموشم مکن......

                 
۱۲
خرداد

     

آهای ارواح آسمان 

  به خدا بگویید:

 دنیا را نگه دارد                  می خواهم پیاده شوم

اما کسی چه می داند ، شاید امروز نیز روز مبادا باش

د

۲۱
ارديبهشت

 

 آه!

پیش از آنکه در اشـک غـرقه شوم

چیزی بگــو

cry

۱۳
ارديبهشت

 من و تومن و تومن و تومن و تومن و تومن و تومن و تو

ای زیبا ، عشق من به تو ورای اندیشه هاست

 

وقتی که با توام شکوه جاودانه بودن را با تمام وجود حس میکنم,

وقتی که بامنی ذره ذره ی وجودم بر ازدردانه های نور وشادمانی تو می شود.

حیف است ,....

حیف است لحظه ای بی یاد تو بگذرد.

 بنجره ی غریب دلم را به روشنایی کوی تو باز میکنم و بیشانی تواضع و نیاز بر درگاه بر عظمت تو مینشانم....

... معبود من,معبود من تو را می برستم که تنها تو شایسته ی برستشی......

و اینک.... 

من و تودیدگان بی سودای فانوسمن و تو را رها کردم و

 به انتظار دستان گرمت تمامی شبهای سرد زمستان را گذراندم نشستم

تا

بیایی و آواز خوش قناریهای آواز خوان گرمی لانه ی پرندگان

 و

سرود آب شاران و عطر خوش بلبل و سخن خوش عشق خودرا باهم قسمت کنیم ......

من و تو...وروجک تو: سودا  من و تو

من و تو

۲۰
فروردين

۱۲
فروردين

miramo mimiramo asoodeh misham az eshgh

۰۵
فروردين
۰۱
فروردين
  • تبعیدی
۲۲
اسفند

وقتی که چشمات تو بستر اشک خوابش نمی برد....

من با تو بودم اما ندیدی 

وقتی خیالت پروانه می شد .. تا شعله میرفت اما نمیمرد ...

 من با تو بودم .... اما ندیدی

شبی که در قفس باز بود تو  میتونستی بری و آبی بشی

دستکم تا لب تاریکی بری و مثل یه حادثه آفتابی بشی ...

 موندی و حتی رو اسم پرواز هم خط کشیدی

.. برای رفتن...

 من با تو بودم  ..

 من با تو بودم... اما ... اما ندیدی ...

وقتی که چشمات غیر از نگاهت آیینه هم داشت

وقتی نگاهت تا بینهایت یه لحظه کم داشت

چشم انتظار اون لحظه بودم ... آیینه دار اون لحظه بودم

اما ندیدی .... من با تو بودم .... اما ندیدی

این مطلب صرفا" در جواب سوالتون بود ...

۱۲
اسفند

چون لبهایم  برای نخستین بار آماده سخن گفتن شدند و جنبیدند ، از کوه مقدس بالا رفتم و خدا
 
را چنین صدا زدم:

 
پروردگارا !من تو را پرستش کرده ام . مشیت پنهان تو شریعت من است . تا روزی که زنده ام
 
 در برابر تو خضوع خواهم کرد . اما خداوند پاسخ مرا نداد بلکه مانند طوفانی سهمگین از من
 
 
گذشت و از دیدگانم پنهان شد.
 
 
یک هزار سال بعد. برای دومین بار از کوه مقدس بالا رفتم و با خدا چنین سخن گفتم:
 
 
تو مرا از خاک آفریدی و از روح معنوی ات بر من دمیدی و زنده ام کردی ، پس همه ی وجودم
 
 به تو مدیون است .اما خداوند پاسخ مرا نداد و همچون هزاران پرنده ی بالدار به پرواز در آمد
 
 و از من گذشت .
 
یک هزار سال بعد .از کوه مقدس بالا رفتم و برای سومین بار با خدا سخن گفتم:
 
 
ای پدر مقدس! من فرزند دوست داشتنی تو هستم .با عشق و دلسوزی مرا به دنیا آوردی .با
 
محبت و عبادت ملکوت و ملک تو را به ارث خواهم برد! این بار نیز خداوند پاسخم نداد و
 
همچون مه، که تپه ها را می پوشاند از چشم من دور شد.
 

یک هزار سال بعد . از کوه مقدس بالا رفتم و برای چهارمین بار با خدا سخن گفتم :
 

ای اله من! ای حکیم و دانا! ای کمال و مقصود من! من گذشته ی تو و تو فردای من هستی.
 
 
من ریشه هایت در ظلمات زمین و تو روشنائی آسمانها هستی. در این هنگام خداوند به سوی 
 
من خم شد و واژ گانی شیرین و لطیف بر گوشم نواخت ؛ چنانکه دریا ، رودخانه ی سرازیر 
 
شده را در خود فرو می برد ،خداوند مرا در خود فرو برد !و چون به سوی دشتها و دره ها 
  
سرازیر شدم ،

خدا نیز آنجا بود !

۰۱
اسفند

خدای من کجایی؟خدای من کجایی؟خدای من کجایی؟خدای من کجایی؟

از بس از تو سروده ام انگار ...  ...  انگار نوشته هایم

شبیه هم شده اند .

شعرهایی که در یکایکشان نام سیال و گرم تو جاریست .

در شبی اینچنین هراس انگیز  ....کاش ... کاش می آمدی و میدیدی

. بین این خفتگان بی فردا... بدترین درد ... درد بیداریست.

 اش میزاشتی حرف بزنم

 نگام توبینهایت نگات گم شده ...زبونم سنگین و بی حس.. می خوام داد بزنم و بگم .

..آ های کساییکه میگید اون نیست .. بیاید ببینید که اون اینجاست ... پیش

من ... من که پیغمبر نیستم .. امام نیستم ... فرشته هم نیستم ... اما میبینمش... به

 اسم اعظمش که اینجاست ... اما حیف ... یه کاری کردی که صدایی برای گفتن

 ندارم .. تازه وقتی میری .. میشینم مینویسم ... همه ی اون چیزی رو که دیدم ...

شایدم هیچ چیزشو مینویسم

حالا که از پشت سرم داری نوشته هام رو می خونی .. آرومه آرومم ...تو ...تو تنها

بهانه ی پلک های خیس من هستی

خدای من کجایی؟خدای من کجایی؟خدای من کجایی؟خدای من کجایی؟

 

 

۳۰
بهمن

 

 فردا که گل زخم ها را عشاق شاهد بگیرند            وا حسرتا نیست ای دل  زخمی گواه من و تو  

و خداوند عشق را آفرید

این جوشش عشق است آرام منشین و بشتاب         که آخر شود خاک سردی آرامگاه من و تو

 

  • تبعیدی
۱۸
بهمن

 او همیشه زنده استاو همیشه زنده استاو همیشه زنده استاو همیشه زنده استاو همیشه زنده است

  خدا پرسید: پس  تو می خواهی  با من  گفتگو کنی؟


من در پاسخ گفتم : اگر وقت  دارید 
ستاره ی منخدا  خندید : وقت من بی نهایت است


در ذهنت چیست که می خواهی از من  بپرسی؟

 
پرسیدم  : چه  چیز بشر شما را   سخت متعجب  می سازد؟ 
خدای من استخدا پاسخ داد : کودکیشان


اینکه آنها از کودکی شان  خسته می  شوند عجله  دارند  که بزرگ شوند

 
بعد دوباره پس از  مدتها آرزو می کنند  که کودک باشند

 


اینکه آنها سلامتی   خود  را  ا ز دست  می  دهند تا پول به   دست آورند


و بعد پولشان را از دست  می دهند  تا دوباره سلامتی  خود را به دست

 بیاورند


اینکه با اضطراب به آینده می  نگرند و  حال را فراموش  می کنند


و بنابراین نه در  حال زندگی  می  کنند و نه  در آینده


اینکه آنها به  گونه ای زندگی می   کنند  که گویی هرگز نمی  میرند


و به  گونه ای  می میرند که  گویی  هرگز زندگی  نکرده اند

 


دست های  خدا  دستانم را   گرفت

 


برای مدتی   سکوت کردیم

 


و من دوباره پرسیدم : به عنوان یک پدر

 


می  خواهی  کدام درس های زندگی را فرزندانت بیاموزند؟

 


خدای من با من استاو گفت : بیاموزند  که آنها نمی  توانند کسی را وادار کنند  که عاشقشان 

 

باشد 
همه کاری  که می  توانند بکنند اینست که اجازه دهند که  خودشان دوست  

 

داشته باشند  
بیاموزند  که  درست  نیست  که  خودشان را با  دیگران  مقایسه  کنند

 


بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می  کشد تا زخم های  عمیقی   در قلب 

 

آنان که دوستشان داریم ایجاد  کنیم

 
اما  سالها طول می  کشد تا این زخمها را التیام بخشیم

 
بیاموزند  که ثروتمند  کسی  نیست  که بیشترین  ها را دارد

 


کسی  است که به  کمترین ها نیاز دارد

 


بیاموزند  که انسانهایی  هستند  که آنها را  دوست دارند

 


فقط  نمی دانند که  چگونه احساساتشان را نشان دهند

 


بیاموزند  که  دو نفر  می  توانند با هم به   یک  نقطه  نگاه  کنند  اما آن را 

 

متفاوت ببینند

 


بیاموزند  که  کافی  نیست که فقط آنها دیگران را ببخشند

 


بلکه آنها  باید خود را نیز ببخشند

 


من با خضوع   گفتم : از شما به  خاطر  این گفتگو متشکرم

 
آیا  چیز   دیگری هست که دوست  دارید فرزندانتان بدانند؟

 

خداوند لبخند  زد  و  گفت

                        من و تو      فقط اینکه  بدانند من اینجا هستم ....همیشه من و تو

خدای من با من است



۰۴
بهمن

love u

۲۲
دی

 

کسی نمیداند صبر من تا چه اندازه بزرگ است ...میدانی، به اندازه ی

تمام روزهای تنهایی ام صبور شده ام

خودم هم نمیدانم چیست که گلویم را می فشارد... فشاری به وسعت

فریاد... به قداست گفتنه ...

خدایا:

 فکر می کنند در قفس را باز گذاشته اند من نمی دانم پرواز چیست !!!

غافل از اینکه نمی توانم پرواز کنم ...! چون فقط تو راز پروازم را

میدانی .. تو میدانی جای پرزدن زمین نیست... در قلب آسمانهاست .

 نمیدانم چه میخواهم بگویم.... چیزی شبیه غم از دست دادن ... یا نه ؟!!؟

آرزوی وصال !!! استخوانم را میگدازد... خیال ناشناسی بود ... آمد و

رفت... گه گاه خیالش وجودم را میسوزاند و گاه دستان ضمختش مهربانی

ام را نوازش میکند. آشفتگی به وسعت تردید از مغزم میتراود.. گیج...

گمراه... مات...مدهوش... درون سینه ام دردی خونبار همچون گریه گلویم

را میفشارد.. شاید چون .. نمیدانم چه می خواهم بگویم...

مادر مقدس ترین مقدسات دوران قدسی عشق . مادر زمزمه ی محبت با

شیره ی جان درون رگهای توست پس... فراموشش نکن ...

 علی جان برادر عزیزم:

 فوت ناگهانی مادرت " خورشید فروزان قلب مهربانت" مرا نیز همچون

دیگران در ناباوری رها ساخته است .. برادرم بدان قصه ی مرگ و

جدایی همیشه افسانه ی ذهن ماست...

 

ای خدا.. ای بلندترین سکوت گلو ی دلشکستگان عاشق.. ای مهربانترین

مهربانان.. ای تمام رمز و راز پرواز.. ای سرچشمه ی مهربانی

مقدسترین عشق خاکی ( مادر) : صبر ... بخشش... عشق... خواسته ی

این معشوق عاشق توست برای برادر عزیزم...

تا زمانی که خورشید فرصت طلوع دارد مگذار یاد خورشید درون دلش

غروب کند

 


 

  • تبعیدی