تبعید عشق

دل از خیال خالیست و جان از شکوه دوست ....

تبعید عشق

دل از خیال خالیست و جان از شکوه دوست ....

خواستنی است خیال ، بافتنی است حیات .... و عجیب از این خلق که ندانسته چه میبافند و ندانسته چه میخواهند ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۵ مطلب در دی ۱۳۹۰ ثبت شده است

۲۵
دی
Evening

Before this bitter evening
This fall, full of pain
This vortex of solitude
The slough of despair
I thought like this
Without you the world
Alas's cell
All chains of disdain
But now I see
Without you reality absurd
Without you, meaning empty
The heart's hand is musty
In this lagoon Without spirit
need a move
by the look of love



By Eghbal Sohrabi
see another Poems :
Eghbal Sohrabi

  • تبعیدی
۲۵
دی
پیش از این غروب تلخ
این سقوط پردرد
در این گرداب تنهایی
این لجنزار نومیدی
این چنان میدیدم
که جهانی بی تو
همه سلول افسوس
همه زنجیر تحقیر است
ولی اینک میبینم
بی تو هستی هیچ
بی تو معنا خالی
دست دل پوسیدست
در این مرداب بی روح
لغزشی میخواهد

به نگاهی از دوست...


  • تبعیدی
۰۹
دی
گر برود از دل من یاد دوست

وای به من گر دگری جای اوست

غصه من دلبرم از دوریت

روز فزون بوده و این خود نکوست


  • تبعیدی
۰۲
دی
بر پری از سرشت سنگ

سنگی از عشق،قلبی از فکر

ذهنی از سکوت و تنهایی و غم

در گذر دقیقه ها ، ثانیه ها

خاطره ها ، دغدغه ها

قلمم ،دلم ، نگارد

همه اندوه ترا

  • تبعیدی
۰۱
دی

همه در چون و چرا،
پشت یک هیچستان
رفت از خاطره ها
چه شد آن کودک بی تاب،
که دلش وقت طلوع،
مثل خورشیدِ قشنگ،
عاری از دشمنیِ باغچه بود؟!
آنکه مغرورتر از این خورشید،
رو به سمت دریا،
جاری و غافل بود، از کویر سر راه
کودکی .....
ای همه حسرت فریاد زدن، یادت هست ؟!
آنهمه آرزوی صبح بلوغ، در دل شبها
 را ؟!
هیچ کس با تو نگفت
که بزرگی این است
که بزرگی یعنی:
رنگ پروانه تمام!
طرح رویا تعطیل!
عشق ممنوع ، پرواز قدغن

                                     کودکی ...                                    

ای تب ابهام و هراس ، از دل فرداها
یادت هست ؟!
آنهمه دلهره
 را
در دل تاریکی ؟!
هیچکس با تو نگفت
که بزرگی این است
که بزرگی یعنی:
ترس از سایه خنجر یار
در دل یک شب تار
ترس تنها شدن و تنهایی

برای ادامه شعر به  .. ادامه مطلب .. مراجعه نمایید

  • تبعیدی