تبعید عشق

دل از خیال خالیست و جان از شکوه دوست ....

تبعید عشق

دل از خیال خالیست و جان از شکوه دوست ....

خواستنی است خیال ، بافتنی است حیات .... و عجیب از این خلق که ندانسته چه میبافند و ندانسته چه میخواهند ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۱ ثبت شده است

۲۴
آبان
تو خدایی؟؟آری
که همه جا
در همه وقت ، زمان
در طلوع خورشید
در صدای گنجشکها اول صبح
خش خش برگهای پاییز
در تابش مهر
زیر سایه ، روی چمن
لحظه ی تاریکی شب
لحظه ی ریزش اشک...
آری تو همه جای جهانم لانه داری
در همه جای حیات من مجنون
روی سجاده از جنس شکست
هنگام نماز باران
تو خدایی آیا؟؟
سجده ام رو به تو است...
تو کجایی؟؟

تو کجایی ای دوست ؟؟؟؟


شعر از : اقبال سهرابی


  • تبعیدی
۰۳
آبان
تن اسیر زندگی جسم جوان و پیر رو ...
روح وجان زنجیر در زندان دوست...
چشم هادرجست وجویت درخیابانهای شهر
منتظر،خیس وخیره روز وشبها رو به در
دستها رو به خدای مهربان:
"بار الاها بازمیگردد اگرآن ماه روی
زندگی ده تا شوم من رو به روی
ورنه باری روح از جسمم ستان
تا درآن دنیا نگردم زشت روی"
لیکن افسوس وصد افسوس
بازامشب هم نشد از اوخبر
بی تو امشب چون شود جانا به سر...
بازگرد ای دوست... بازگرد...

۳ آبان ۱۳۹۱-ساعت ۲:۲۵بامداد


شعر از : اقبال سهرابی



  • تبعیدی