وقتی که چشمات تو بستر اشک خوابش نمی برد....
من با تو بودم اما ندیدی
وقتی خیالت پروانه می شد .. تا شعله میرفت اما نمیمرد ...
من با تو بودم .... اما ندیدی
شبی که در قفس باز بود تو میتونستی بری و آبی بشی
دستکم تا لب تاریکی بری و مثل یه حادثه آفتابی بشی ...
موندی و حتی رو اسم پرواز هم خط کشیدی
.. برای رفتن...
من با تو بودم ..
من با تو بودم... اما ... اما ندیدی ...
وقتی که چشمات غیر از نگاهت آیینه هم داشت
وقتی نگاهت تا بینهایت یه لحظه کم داشت
چشم انتظار اون لحظه بودم ... آیینه دار اون لحظه بودم
اما ندیدی .... من با تو بودم .... اما ندیدی
این مطلب صرفا" در جواب سوالتون بود ...