تبعید عشق

دل از خیال خالیست و جان از شکوه دوست ....

تبعید عشق

دل از خیال خالیست و جان از شکوه دوست ....

خواستنی است خیال ، بافتنی است حیات .... و عجیب از این خلق که ندانسته چه میبافند و ندانسته چه میخواهند ...

طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۳ مطلب در بهمن ۱۳۸۴ ثبت شده است

۳۰
بهمن

 

 فردا که گل زخم ها را عشاق شاهد بگیرند            وا حسرتا نیست ای دل  زخمی گواه من و تو  

و خداوند عشق را آفرید

این جوشش عشق است آرام منشین و بشتاب         که آخر شود خاک سردی آرامگاه من و تو

 

  • تبعیدی
۱۸
بهمن

 او همیشه زنده استاو همیشه زنده استاو همیشه زنده استاو همیشه زنده استاو همیشه زنده است

  خدا پرسید: پس  تو می خواهی  با من  گفتگو کنی؟


من در پاسخ گفتم : اگر وقت  دارید 
ستاره ی منخدا  خندید : وقت من بی نهایت است


در ذهنت چیست که می خواهی از من  بپرسی؟

 
پرسیدم  : چه  چیز بشر شما را   سخت متعجب  می سازد؟ 
خدای من استخدا پاسخ داد : کودکیشان


اینکه آنها از کودکی شان  خسته می  شوند عجله  دارند  که بزرگ شوند

 
بعد دوباره پس از  مدتها آرزو می کنند  که کودک باشند

 


اینکه آنها سلامتی   خود  را  ا ز دست  می  دهند تا پول به   دست آورند


و بعد پولشان را از دست  می دهند  تا دوباره سلامتی  خود را به دست

 بیاورند


اینکه با اضطراب به آینده می  نگرند و  حال را فراموش  می کنند


و بنابراین نه در  حال زندگی  می  کنند و نه  در آینده


اینکه آنها به  گونه ای زندگی می   کنند  که گویی هرگز نمی  میرند


و به  گونه ای  می میرند که  گویی  هرگز زندگی  نکرده اند

 


دست های  خدا  دستانم را   گرفت

 


برای مدتی   سکوت کردیم

 


و من دوباره پرسیدم : به عنوان یک پدر

 


می  خواهی  کدام درس های زندگی را فرزندانت بیاموزند؟

 


خدای من با من استاو گفت : بیاموزند  که آنها نمی  توانند کسی را وادار کنند  که عاشقشان 

 

باشد 
همه کاری  که می  توانند بکنند اینست که اجازه دهند که  خودشان دوست  

 

داشته باشند  
بیاموزند  که  درست  نیست  که  خودشان را با  دیگران  مقایسه  کنند

 


بیاموزند که فقط چند ثانیه طول می  کشد تا زخم های  عمیقی   در قلب 

 

آنان که دوستشان داریم ایجاد  کنیم

 
اما  سالها طول می  کشد تا این زخمها را التیام بخشیم

 
بیاموزند  که ثروتمند  کسی  نیست  که بیشترین  ها را دارد

 


کسی  است که به  کمترین ها نیاز دارد

 


بیاموزند  که انسانهایی  هستند  که آنها را  دوست دارند

 


فقط  نمی دانند که  چگونه احساساتشان را نشان دهند

 


بیاموزند  که  دو نفر  می  توانند با هم به   یک  نقطه  نگاه  کنند  اما آن را 

 

متفاوت ببینند

 


بیاموزند  که  کافی  نیست که فقط آنها دیگران را ببخشند

 


بلکه آنها  باید خود را نیز ببخشند

 


من با خضوع   گفتم : از شما به  خاطر  این گفتگو متشکرم

 
آیا  چیز   دیگری هست که دوست  دارید فرزندانتان بدانند؟

 

خداوند لبخند  زد  و  گفت

                        من و تو      فقط اینکه  بدانند من اینجا هستم ....همیشه من و تو

خدای من با من است



۰۴
بهمن

love u