بذر عشق
دوشنبه, ۱۱ مهر ۱۳۹۰، ۱۱:۰۷ ق.ظ
من غرق خونم ، غرق در تنهایی
دستگیری نیست . . .
نه بادی میوَزد از غرب
نه خورشیدی و مهتابی
تو باز آی ،تو ، یار دیرینم
خدا را بس بزرگی ، رحمت و عشق است
به بارانش کند شاید
بذر خشکیدهء دل را
رویشی از نو ،
ولی یادت بماند ، چتر تنهاییت بدوری نه . .
دستگیری نیست . . .
نه بادی میوَزد از غرب
نه خورشیدی و مهتابی
تو باز آی ،تو ، یار دیرینم
خدا را بس بزرگی ، رحمت و عشق است
به بارانش کند شاید
بذر خشکیدهء دل را
رویشی از نو ،
ولی یادت بماند ، چتر تنهاییت بدوری نه . .
- ۹۰/۰۷/۱۱