چراغ چشم تو
دوشنبه, ۷ فروردين ۱۳۹۱، ۰۵:۰۰ ق.ظ
تو کیستی که من اینگونه بی تو بی تابم؟
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق،سرگشته،روی گردابم!
تو در کدام سحر،بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه،تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن،همراه کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه؟
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین،آه!
مدام پیش نگاهی،مدام پیش نگاه!
کدام نشئه دویده ست از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود می خوانند!
چه آرزوی محالی ست زیستن باتو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر!
تو را به هر چه تو گویی،به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه،صبر مخواه
که صبر راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دور دست امیدی و پای من خسته ست
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته ست
شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم
تو چیستی که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق،سرگشته،روی گردابم!
تو در کدام سحر،بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه،تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن،همراه کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟
من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه؟
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین،آه!
مدام پیش نگاهی،مدام پیش نگاه!
کدام نشئه دویده ست از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند،
به رقص می آیند،
سرود می خوانند!
چه آرزوی محالی ست زیستن باتو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر!
تو را به هر چه تو گویی،به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه،صبر مخواه
که صبر راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دور دست امیدی و پای من خسته ست
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته ست
- ۹۱/۰۱/۰۷